پول که نداشت ، هرچی هم نامه نوشته بود به سازمان و دانشگاه پولی برای
تو خوابگاه روی تختش دراز کشیده بود که از بلندگو صداش کردن !!
یه مرد شیک با یک دسته گل به استقبالش اومد و بدون اینکه حرفی بزنه گل و یک پاکت به دستش داد و رفت
طاقت نداشت که برسه دم در همون جا پاکت رو باز کرد
یه چک بود یه مبلغ شش میلیون تومن
بدین وسیله از شما دعوت می شود تا با سفر به کشور ما…
در جا خشکش زد، دسته گل از دستش افتاد ، فکر می کرد خواب می بینه !
برچسبها: فـــرار ,
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد